*❤*دختــران دریـــا*❤*

به وبلاگ ما خوش آمدید ...

شدی هم دست کی تا من بمیرم الان وقت تبانی نیست برگرد

روانی میشم آخر تو نبودت تا این عاشق روانی نیست برگرد

واسم عادت شده هر روز و هر شب توی بارون بهونه ات رو بگیرم

با این که عاشق بارونم اما دیگه من زیر بارونم نمیرم

 

برای یه لحظه زندگی هم بدون تو تحمل کردنی نیست

بپیچ دستات و دور گردن من از این گرم تر واسه م شال گردنی نیست

 

برای یه لحظه زندگی هم بدون تو تحمل کردنی نیست

بپیچ دستات و دور گردن من از این گرم تر واسه م شال گردنی نیست

هر اتفاقی که بیافته واسم نمیافته اسمت از زبونم

منو با اسم کوچیکم صدا کن صدا کن که واست در میره جونم

شدی هم دست کی تا من بمیرم الان وقت تبانی نیست برگرد

[ پنج شنبه 18 دی 1398برچسب:,

] [ 22:42 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

عقربه های دل بی هدف از پی هم میگذرند،

ساعت ها، دقیقه ها...

و من هم گام می شوم با تیک تاک غریبانه ای

که هل می دهد مرا رو به سمت آفتاب...

آدم ها را می گذرم

کنارشان می نشینم

می خندم، می خندند

سکوت می شوم، می شنوند

حرف می زنند، می فهمم

خط به خط عبور می کنم خانه ها، خیابان ها را

جای دستانم عوض می شود میان دست هایی از جنس آشتی

و می نوشم، گرم ... محبت نگاه هایی را که سرد نیستند... تلخ نیستند... دور نیستند!

لبریز می شوم از احساس

خانه را روانه می شوم به قصد معبدگاهی همیشگی

خوبم، خوبِ خوب... اما کمی مبهم، اما کمی خاموش!

شب از راهی دور فرا می رسد

و نگاهم به رسم عادت می گذراند آسمان را از پی ستاره ای

سر می روم از ثانیه ها

دیگر نه دستی در دستانم و نه نگاهی در نگاهم!

تمام، تو می شوم... آن جا که تمام می شود دنیا برای احساسم

ساعت دل کشاکش عقربه ها را برای تلاقی با هم، در توقف گاه نهایی دچار می شود...

زمان می گذرد،

من و پنجره و نگاه و یک آسمان تو...

و عقربه ها پیروز می شوند نبرد را

زمان می ایستد به احترام ایستگاه آخر

و من میهمان دلتنگی شبانه ای می شوم که تو میزبان با وفای آنی

و مسبب تک تک خاطرات بی گناه!

چشمانم را می بندم و مرورت می کنم،

آن جا که سکوت می شوم و میفهمی!

نگاه می شوم و می خوانی

مهر می شوم و محبت می شوی

دل می شوم و محرم می مانی!

[ چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:,

] [ 11:43 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

غنيمت است اين دور هم نشستن و
يك پياله كنار پياله ديگر...
همين كه يادمان نمي رود هنوز
مي شود از بعضي گريه هاي نابهنگام گذشت
و رفت
و هر چه داري ببري براي باران و
طبقي ترانه و ريحان بياوری
خودش خيلي خوب است
خيلي خوب است دانستن قدر همين چند دقيقه دور
كه روز نباشد... بود و نبود نباشد
چند و چراي اين ... و
حرف و حديث آن.... و
چه مي دانم... اصلا سكوت... سادگي... سلام!

[ جمعه 23 خرداد 1393برچسب:,

] [ 1:40 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

به من میخندی به من و احساسم، دست خودم نیست من روتو حساسم
به غیر من کی میمونه برای تو، اینجوری راحت میمیره برای تو
——————————–
دورت بگردم پیش تو خوشحالم، هوامو داری منم دوست دارم
الهی هیچ وقت غصه هات رو نبینم، تا ته دنیا تا ابد من همینم
——————————–
تو این هوای خوب دو نفره، میزارم سر رو شونه ات خوابم ببره
نفس های تو همه عمره منه، بیخیال هرچی که این دورو وره
——————————–
من این بارونو تو و این خیابونو با تو هرچی دارم رو عاشقونه دوست دارم
میخوام که بهم بگی تویی همه زندگیم از همه بیشتر تو رو میدونی که دوست دارم
من این حالتو بودنم کنارتو اون صورت ماهت رو تا همیشه دوست دارم
زیر بارون رفتنو دستتو گرفتنو از عشق تو مردنو عاشقونه دوست دارم

[ چهار شنبه 21 خرداد 1398برچسب:,

] [ 22:58 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

بهت پیله کردم نمی مونی پیشم

نه میمیرم اینجا نه پروانه میشم

از عشق زیادی تورو خسته کردم

تو دورم زدی خواستی دورت نگردم

بازم شوری اشک و لبهای سردم

من این بازی و صد دفعه دوره کردم

نه راهی نداره گمونم قراره،

یکی دیگه دستامو تنها بذاره

دیگه توی دنیا به چی اعتباره

کسی که براش مردی دوست نداره

منو بغض و بارون سکوت خیابون

دوباره شکستم چه ساده چه آسون

به پاتم بسوزم تو شمعم نمیشی

تو حوای دنیای آدم نمیشی

غرورت گلومو به هق هق کشیده

آدم که قسم خوردشو دق نمی ده

[ چهار شنبه 10 ارديبهشت 1388برچسب:,

] [ 2:12 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

سلام به همه ی دوستانی که توی مدت طولانی که نبودیم

بهمون سر زدن و وبمون و تنها نذاشتن ...

مرسی از لطف همگی

بسی خوشحالمون کردین

امیدوارم بتونیم جبران کنیم

شاد و سلامت و موفق باشین

[ چهار شنبه 10 ارديبهشت 1398برچسب:,

] [ 2:3 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

ما تماشاچیانی هستیم،
که پشت درهای بسته مانده ایم!
دیر آمدیم؛
خیلی دیر...
پس به ناچار
حدس می زنیم،
شرط می بندیم
شک می کنیم...
و آن سوتر
در صحنه زندگی
بازی به گونه ای دیگر در جریان است!

[ چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 1:55 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

رفیق من ...!
سرت را
بالا بگیـــر
عزمت را جزم کن
محکم بمان
قدم بردار ...
پشت سرت را
نگاه کن
اما فقط برای
تجربه ...
نه
افسوس ... نه دلهره ...
تمام
حواست به رو به رو باشد ؛
به
آینده ...
به
قدم هایت ...
که یکی
محکم تر از دیگری باشد
و
هدفمندتر ...
رفیق من ...
سرت را بالا بگیر...
نگذار
نداشته هایت راهت را سد هم بکنند!
و بدان که
داشته هایت ؛
برای خیلی از
آدم های دیارمان
افسوس است
غبطه است
حسرت است ...
رفیق من ...!
جاده ها از آن
توست
سفر به سلامت
...!

[ جمعه 17 آبان 1392برچسب:,

] [ 20:16 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

ای صبر

تو تسلایی باش

بر دل من

تا حجم عظیم غم را

در دیدار فلق

دریابم

و بهانه ی بودن را

حس کنم .

سکوت ، شکستگی دل است

که در من

انتظار را

رونق می بخشد .

اگر چه 

تو...

مرا در بدترین

رها کردی

دل ... هزار بار

دیدار تو را

بیراهه رفته است

گاهی...

به نگاهی نوری بیفشان

تا راه را ببینم .

[ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:,

] [ 20:0 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

خیلی وقته نفسات رو کم دارم

واسه من آخه مثل تو کی میشه

آخه کی مثل تو پاک مهربون

واسه من مثل فرشته ها میشه

تو یه احساس عجیبی که برام

معنی سادگی و نجابتی

تو یه احساس قشنگی تو برام

تو برام یه عشق با شرافتی

نذار بمونم تو کما به قلب من نفس بده

زندگیم و فقط چشات به من می تونه پس بده

نذار تو سایه های شب بدون تو تموم بشم

بیا تو دستم و بگیر هر چی بخوای همون میشم

[ یک شنبه 28 مهر 1388برچسب:,

] [ 19:52 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

دیگر آن لحظه های دلنشین ؛

از میان رفته است .

و خیال عاشقی دل را نمی برد ...

دیگر حکایتی از عشق لیلی و مجنون نیست !

عشق ؛

پوشالی شده است ...

و دست های آلوده

رونق نخستین را

پژمرده کرده است .

دیگر هیچ ستاره ای چشمک عشق نمی زند !

انگار ،

حکایت عشق

مرده است؟!

[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:,

] [ 23:36 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

دیرگاهی ست

که شب شده

همراز دلم ؛

درد تنهایی وغم ،

شده آواز دلم ...

قاب عکسی ز غروب ؛

شده مرهم به دلم ...

عشق با آتش خود !

زده بر جان و دلم ...

در سکوت لب خشکیده ی من،

راز دل پنهان است ...

کسی از کوچه مگر میگذرد ؟

همه هستی من منتظر است !

[ چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:,

] [ 18:9 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه

لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند

یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو که بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر در گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . که بارونی نمی تونی

طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه

خداحافظ...

[ سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:,

] [ 22:11 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

دلم به اندازه تمام سیب های کال چیده شده ی باغ کودکیم گرفته است ...
تو بگو !
تو بگو چرا شب می تواند اینقدر غمگین باشد .
بیا امشب را کمی عاشقانه تر قدم بزنیم ؛
آرام ... آهسته ... آرام ...
حتی اگر هوا سردتر باشد ،
حتی اگر باران تندتر ببارد ؛
حتی اگر گل آلودتر شویم ...
بیا امشب را اندکی عاشقانه تر قدم بزنیم !
و یا نه ...
بدویم !
درست مثل روزهای کودکی ؛
بدویم در مسیر تمام سیب های کال چیده شده باغ کودکی مان ...
درست مثل همان روزها که وقتی سیبی کال می افتاد بغض میکردیم !
می دویدیم ...
تا مبادا شیشه ی نازک غرور آن روزها بشکند .
می دویدیم آنقدر که قطره اشکی در گوشه چشمانمان جمع می شد

و تا ابد در حسرت چکیدن می ماند !
آه ...
تو بگو چرا شب می تواند اینقدر غمگین باشد .

[ یک شنبه 14 مهر 1392برچسب:,

] [ 23:28 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

قربون مست نگاهت
قربون چشمای ماهت
قربون گرمی دستات
صدای آروم پاهات

چرا بارونو ندیدی
رفتن جونو ندیدی
خستگیهامو ندیدی
چرا اشکامو ندیدی

مگه این دنیا چقدر بود
بدیهاش چندتا سحر بود
تو که تنهام نمیذاشتی
توی غمهام نمیذاشتی

گفتی با دو تا ستاره
میشه آسمون بباره
منم و گریه ی بارون
غربت خیس خیابون

توی باغچه ی نگاهم پر گریه پر آهم
کاشکی بودی و میدیدی همه ی گلاشو چیدی
تموم روزای هفته که پره غم شده رفته
من و گلدونت میشینیم فقط عکساتو میبینیم

روز پنج شنبه دوباره
وعده ی دیدن یاره
روی سنگ سردی از قبر
میریزه اشکای خستم
تا که قاصدک دوباره
خبری ازت بیاره
با یه دسته گل ارزون
پیشتم من زیر بارون

[ سه شنبه 9 مهر 1387برچسب:,

] [ 22:47 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

سهـــم من شاید از زندگی همین باشد ...

همین انتظار ...

همین لحظه هایی که پشت پنجره غبار گرفته از خاطراتم،

به امید دیدار تو گذشت .

همه ثانیه هایی که برای دیدنت به شمارش گرفتم ؛

باران هایی که بدون حصار چتـــر بر سرم هوار شدند ...

سهم من شاید همین کوله بار تنهایی ست ،

کوله باری که همیشه بر دوشــم سنگین است و وجودم را به غایت برده ست

تا شاید روزی ... جایی ... کسی ...

کوله بار آرزوهایش را پشت سر جا بگذارد و نصیب من شود ...

آه چقدر دلگیر است برایم این روزهــا ...

قدر تمام دنیـــا دلم گرفته ؛

قدر تمام داغ هایی که بر دلم مانده ...

قدر تمام بی کسی ها

دلم گرفته ...

 

[ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:,

] [ 22:28 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

تمام میشوم نرو سکوت میشوم؛ بمـان

هجوم دوری تو را سوال میشوم؛ بخوان

ستاره های بی تو را پگاه میشوم؛ بمان

شب از بـرای دیدنت نـگاه میشـوم؛ بخــوان

خـزان به قلب پاک تو بهــار میشـوم؛ بمــان

میان دست های تو مهار میشوم؛ بخوان

بـرای بی قـراریـت قـرار میشـوم؛ بمــان

به خاطرات تـلخ تو شرار میشوم؛ بخوان

[سایــه]

[ دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:,

] [ 20:39 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

گریه کن تا اشک چشمات بریزه رو تن بارون

مثل بارون که تو دریا گم میشه راحت و آسون

منم و عشق و نگاهت ساده از غمت گذشتم

هرچی از نگفته ها بود گوشه ی دلم نوشتم

روی این بلندی غم وایسادم شاید بیفتم

بغض مرگه توی سینم تو مقصری عزیزم

گله ی کار دل من هرچی هست از تو ا یا من

یا کمی حوصله از تو یا کمی فاصله از من

 

از دو چشمی که نجیبه گلگی یکم عجیبه

به لطافت ستاره ست اما دستام بی نصیبه

همیشه گریه ی چشمات یه سوال بی جوابه

واسه تو اگر یه راهه واسه من فقط عذابه

از دو چشمی که میریزه خنده های عاشقونه

نمیدونم غم و غصه است یا که لحظه ی جنونه

روی این بلندی غم وایسادم شاید بیفتم

تو مقصری عزیزم آره تو، همین که گفتم

[ چهار شنبه 20 شهريور 1387برچسب:,

] [ 1:12 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

خیلی وقته تک و تنها توی باغی از ترانه
منتظر مثل یه خوبی یه رفیق بی بهانه

توی دنیای پر از گل واسه عالمی غریبه م
میون این همه خوبی این منم که بی نصبیه م

روزگاری زیر بارون روزگاری بیقرارم
جز یه لحظه مهربونی دیگه خواسته ای ندارم

تو کنار من بشینی دل خستمو ببینی
بیای از تو باغ قصه م یه شکوفه ای بچینی

منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغا
واسه من ابد بریدن میون حصار باغا

اخه این صورت زشت و کی به من داده خدایا
ادما رو دوست ندارم عاشق شمام کلاغا

منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغ
 آدما رو دوست ندارم عاشق شمام کلاغا

با تو این پالتوی کهنه مثل ابریشم لطیفه
تن پوشالیه سردم مثل خار گل ظریفه

میدونم ازم میترسی من با این چشمای خسته
چه جوری به دست بیارم دلت و با دست بسته

من با این لباس کهنه صورت ضمخت و زشتم
خیلی وقته تک و تنهام اره این سرنوشتم

ای پرنده های غمگین که از چشای من میترسین
ادما گریه م و دیدن برین از اونا بپرسین

[ چهار شنبه 6 شهريور 1387برچسب:,

] [ 1:2 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

پشت هـر پنجــره دیــوار؛ دلـت می آیــد؟!

مـن و تنهــایی و تـکـرار ؛ دلـت مـی آیــد؟!

تـو فقط سعـی بر آنـی که مسـافـر باشی

چشــم من در پی اصــرار دلـت می آیــد؟!

مـن کمـی تلــخ، مـرا خـط بـزن از زنـدگیـت

جـای مـن فـاصلـه بگـذار ، دلـت مـی آیـد؟!

مـن کمی تلـخ، کمی شاعـر عاشـق پیشه

بـر مـن ایـن تلخـی بسیـار؛ دلـت می آیـد؟!

آه! سخت است مخواه این که بگویم که برو

کـه خـداونـــد نگهـــدار ؛ دلــت مـی آیــــد؟!

پشت هـر پنجـره لبخنـد و غـزل زیبــا نیست

پشت هـر پنجــره دیـوار، دلـت می آیـــد؟!!!

[ پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,

] [ 23:2 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

بی تو ؛

با تمام مردم شهر غریبه شده ام ...

فراموشی تمام دنیای خیالم را فراگرفته،

از کنار تمام عابران شهر میگذرم...

بی نگاه... بی احساس...

بی تفاوت ...!

گویی به اشتباه به این دنیا فرستاده شده ام

کاش میشد گذشت؛

از تمام آدم ها، پل ها، پیاده روها، جاده ها...

و دنیا را تنها با تو زیست

چشم در چشم...

شانه به شانه...

دست در دست...

اما افسوس!

افسوس که از تمام تو؛

ندایی بیش در قلبم باقی نمانده ...!

[ پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:,

] [ 1:21 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

نشستم اینجا زل زدم به عکسات

به این که زندگیمون رو به غم رفت

منو نگاه نکن یه لحظه شاید

کنار من نبودنت یادم رفت

به این عکسی که روبه رومه شاید

روزی هزار دفعه حرفامو گفتم

یه لحظه جای من باش تا ببینی

به دست و پای عکساتم میافتم

چه جوری ازت دل بکنم نمیشه

حرف جدایی بزنم نمیشه

وقتی تمام خاطرات خوبم

توی همین عکسا خلاصه میشه

چه جوری ازت دل بکنم بتونم

منی که هنوزم به تو بسته جونم

چه جوری راضی میشی توی چشمام

دوباره اشک تنهایی بشونم


ادامه مطلب

[ یک شنبه 13 مرداد 1387برچسب:,

] [ 22:16 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

                                 خانه ای دارم کوچک

                                   و دلی

                                   که در آن

                                   پنجره ایست

                                                                   پرتنهایی و شب

                                                                   همه جا خالی عشق ...

                                                                   دلم آزرده این تنهاییست ...

                                                                    از کجا می توان

                                                                                                             یک سبد عاطفه

                                                                                                             در وسعت دل ها پاشید ؟1

                                                                                                             غم بی عاطفگی

                                                                                                            همه را خواهد کشت ...!

[ یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:,

] [ 19:5 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

به چشمای خودت قسم

دیگه بهت نمی رسم

وصال تو خیالیه

وای که دلم چه حالیه

یادت میاد بهارمون

دلای بی قرارمون

قایم شدن تو کوچه ها

دور از نگاه بچه ها

بازیای عروسکی

آخ که چه حیف شد کودکی

یه کم برس باز به خودت

می خوام بیام تولدت

اونوقتا اینجوری نبود

راهت به این دوری نبود

حالا که عاشقت شدم

نیستی دیگه مال خودم

پاییز چه فصل زردیه

عاشقیم چه دردیه

گم شده باز بادبادکم

تو نمی یای به کمکم ؟

می خوام دستاتو بگیرم

تو بمونی من بمیرم

عاشقی ام نوبتیه

آخ که چه بد عادتیه

[ چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,

] [ 23:36 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

از خیال تو چگونه رهایی یابم؟!

تصویرم، در خیال تو پرسه می زند ...

و مرا چنان می نمایاند ،

که نیستم ...

و نمی خواهم آنچه را در واژه های نیستی من

می پنداری؛

بدانم ...

باشم...

در این نیستی به دنبال چه می گردی؟!

بی آنکه بدانی،

پرسه زن خیابان ها نیستم!

رنگ بی رنگم ،

پر از نجابتی ست

که با زبان دیدگانم

جز صداقت چیزی نگفته است ...

 

[ جمعه 28 تير 1392برچسب:,

] [ 2:56 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]


گفته بودم : که شقایق زیباست ؛

و نگفتم تنهاست ...

دلم آزرده از این تنهایی ست

و نسیمی که همین نزدیکی ست

به پیامی ز بهار ،

دل خونین مرا می خواهد ...

گرمی جان مرا می گیرد !

سوز سرمای خزان ،

شب یلدای بلند ...

حسرت روشنی صبحی خوش

همه در وسعت تنهایی من می شینند

چه کسی این همه تنهایی را

با نگاهش می کشاند به سحر ؟!

[ جمعه 28 تير 1392برچسب:,

] [ 2:34 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]


 

رفتار من عادیست ...

  این روزها تنها

 حس میکنم گاهی کمی گنگم

 گاهی کمی گیجم

حس می کنم

 از روزهای پیش قدری بیشتر

این روزها را دوست دارم

گاهی

-از تو چه پنهان

با سنگ ها آواز می خوانم

وقدر بعضی لحظه ها را

خوب می دانم 

این روزها از روز و ماه و سال، از تقویم

 از روزنامه بی خبر هستم

حس میکنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیدا بیشتر هستم

حتی اگر می شد بگویم

این روزها گاهی خدا را هم

یکجور دیگر می پرستم

[ سه شنبه 18 تير 1392برچسب:,

] [ 22:54 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

شاید یه روزایی دلم بگیره اما

دل نمیدم به سختیه تموم دنیـا

شاید شبایی باشه که بغضم بگیره

یادم بره اون تویی که هیچ وقت منو یادت نمیره

برای دوست داشتن تو تموم قلب من کمـه

این که تو عاشق منی زیبـاترین باورمـه

آخر کار حرف تو که سر به راهـم می کنه

تموم عشق منه اینه که خدا نگاهم میکنه

چی عاشقونه تر از این که هر نفس تو با منی

خیلی شکستن دلمو دلی که تو نمیشکنی

چه بی اراده رو به روت دوباره زانو میزنم

از هرچی جـز خودت باید دست بکشم دل بکنـم

[ چهار شنبه 12 تير 1387برچسب:,

] [ 19:0 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

من دیگه خسته شدم بسکه چشام خیسه و نم
خوب ببینم و بفهمم و بازم چیزی نگم

من دیگه بریدم از بس شکستم از خودی
توی اینه خیره شم بگم به چشمام چی شدی
خستم از حرفای خوب و بی سر و ته بی ثمر
حسرت یه عمره رفته عقده های تازه تر
متنفرم از ادمای بی مغز و شلوغ
از کتابایی با اسمای قشنگ متن دروغ
دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا؛ بشکنی

این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی
بات میجنگم تا نگی ترسیده بود پیاده شد
بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد
همه از عشق میگن و باز آبروشو میبرن
عقل کل نشون میدن از خودشون بی خبرن
به جای حرف های پوچ و گنده و بی سر و دست
بگو تا کی باید این نمایش و دید و نشست
وقتی حتی نمیخوای بازی کنی بازیت میدن
حتی میخوای خودتم که باشی باز نمیذارن
همه میخوان اونی باشی که خیالشون میخواد
من دیگه داره از این بازی سیرک بدم میاد
هر چقدر زانو زدیم بات اومدیم دیگه بسه
هر چقدر خرد شدیم و دم نزدیم دیگه بسه

عاشق و عارف و درویش و من و تو و خدا
روبروت وایمیستیمو با هم میخونیم همصدا

[ دو شنبه 2 ارديبهشت 1387برچسب:,

] [ 21:30 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

چقدر دلتنگم من برای آنروز ، که خروس خانه همسایه را

بی جهت سنگ زدم ...

و کبوترها را ساعتی پر دادم

من هنوز در فکرم

روی بام خانه ، زیر سقف آسمان می خوابم

و به فصل سرما ؛ زیر کرسی به دعا می شینم

که خدایا امشب آسمانت ، برف سنگین به زمین هدیه کند

و چقدر خوشحالم ، وقتی با چکمه نو

روی برف ها به زمین می افتم ...

آخ که آن روزها را ، در قماری به امید فردا

من چه آسان باختم ...

چه کسی می داند که چرا در غربت 

خنده ای  بر لب نیست ؟!

من دگر یادم نیست ، آخرین بار چه زمان خندیدم !

چه کسی می داند که چرا دیگر باز

در حیاط خانه ها حوضی نیست ؟!

و برای یافتن چکمه ای نو به کجا باید رفت ؟!

چقدر زیبا بود ؛ شوق رفتن به کلاس اول

درس بابا نان داد از کتاب آموختن

یادگاری روی نیمکت کندن

در کلاس منتظر رنگ تفریح بودن

من در آنروز نمی داستم

که سعادت یعنی ؛

یک کشیده از معلم خوردن

کاش میتوانستم باز، در میان جمعی

بی غرور گریه کنم

همکلاسی تو کجایی؟! تو نمیدانی من

چقدر دلتنگـــم ...!

[ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 20:33 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

مرا ببر به خواب خود، من خسته ام از همه کس

که خواب و بیـداری من هر دو شکنجه بود و بس

تو را نگاه میکنـم که خفتــه ای کنـار من

پس از تمام اضطراب، عذاب و انتظار من

تــو را نگاه میکنـم، که دیدنــی ترین تویــی

من از تو حرف میزنم، که گفتنی ترین تویی

من از تـو حرف میزنـم و شب تمـام میشود

تو را نظاره میکنـم همین ترانـــه میشود ...

 

[ یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:,

] [ 18:52 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

ته قصه ی ما تلخه دوستت دارم ولی میری

آخــه این رفتن اجبـاره ازم چشماتو میگیری

با اینکه از همه دنیا بدونت دیگه سیرم من

دلم میخواد دم رفتـن بخندی تا نمیرم من

دارم این حرفا رو میگم خودم اشکام سرازیره

بگـو راحت میری بی من بگو گریت نمیگیره

به این تقدیر بی انصاف تو رو با گریه پس دادم

تو خوشبخت شی همین خوبه میسوزم اما دلشادم

ته قصه ی ما تلخه خداحافظ به تو گفتــن

مثل تیره به قلب عاشق و خستم

همین که میری از دنیـام دیگه خالی میشه دستم

تنــم میلرزه از دوریت ولی تو قرص و محکم باش

میون خاطرات من اگه شـــد گاهی یکم باش

[ یک شنبه 25 فروردين 1387برچسب:,

] [ 1:17 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

* بــاران *

چه کلمه ی غریبی ...!

سوزش چشمانمان از دود ماشین ها نیست؛

آلودگی قلب هاست که احساسمـان را مه آلـود کرده!

بارش بـاران را دگر سودی نیست ...

[ یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:,

] [ 1:4 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

بیا و همراهی ام کن ...

میان این همه احساس زیبا ؛

که خودت به میهمانی شان دعوتم کردی !

بیا که نگاه مهربان و شیرینت را در تک تک ثانیه های

این روزهای تقریبا و به ظاهر آرام کم دارم ...

میان این همه آدم، این همه قلب مهربان و دست های گرم از محبت

دلم صادقانه می خواهد شادی اش را تنها با تو تقسیم کند ...

تویی که حتی نگاهت مرهم بود بر روی غم و دلتنگی لحظه هایم

دلم برای دیدنت تنگ است ، سخت و زیاد ...

دغدغه نبودنت تنها دلهره ی آرامش این روزهایم شده

نه ... هرگز دلم نمی خواهد زندانی ات کنم برای قلبم و با زنجیر احساسم

دل من می خواهد عاشقانه ای داشته باشیم آزاد و رهــا

و تو در عین آزادی دستانت برای همیشه برای قلبم بمانی،

من می توانم حضورت را قاب کنم در نیستی هایت،

برای دلداری دلتنگی هایم

اما هجوم حضورت عالم دیگری دارد...!

[ دو شنبه 5 فروردين 1392برچسب:,

] [ 1:55 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

کلماتم را در جوی سحر می شویم

لحظه هایم را

در روشنی باران ها

تا برای تو شعری بسرایم روشن

تا که بی دغدغه

بی ابهام

سخنانم را در حضور باد

این سالک دشت و هامون

با تو بی پرده بگویم

که تو را

دوست می دارم تا مرز جنون.

«شفیعی کدکنی»

[ شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,

] [ 18:37 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

كاش ميموند منو به آرزوم ميرسوند

اوني كه دلم رو ميسوزوند اشكامو كه ديد بايد ميموند

دل تنگم ... دلتنگترين آدمه دنيام

رو شونه هامه غمه دنيا دلگير همه دنيام

بايادش ميگذرونم همه روزامو

رو عكساش ميريزه اشكامو

ميگن به كسي داده جامو

ميدونم ...

ميدونم غير ممكنه برگرده باز

منو شب ديوونه كرده باز

ولي با اين حال پاي اون باز ميمونم

ميمونم ...

[ جمعه 18 اسفند 1387برچسب:,

] [ 14:14 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

نیـاز من به حس تو مث نمـاز عاشقــاست
میگن حسـاب عاشقا از همه آدما جداست
وقتی تمـوم جــاده ها هم قدم تـو میشدن
هیشکی ترانه ای نگفت برای تو به غیر من
برای تو به غیر من
برای تو به غیر من
وقتی بـارون چشـم تو چشـم منم تــر میکنه
میریـزه روی گونــه هـا دردمــو بـدتــر میکنـه
هیچی نمیشه از تو گفت وقتی که تو خود تویی
اونی که من اسیرشم اون که رها شده تویی
اونی که من اسیرشم اون که رها شده تویی

نیـاز من به حس تـو مث نماز عاشقــاست
میگن حساب عاشقا از همه آدما جـداست
وقتی تموم جــاده ها هم قـدم تـو میشدن
هیشکی ترانه ای نگفت برای تو به
غیر من

[ چهار شنبه 17 اسفند 1387برچسب:,

] [ 18:4 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

تماشا کن این لحظه هایی رو که ... دارن خیس میشن چشام رو به روت
نشستـم بگیــرم با این گریـــه هام ... جواب ســـوالام و از ایـن ســـکوت

ببیـن رو بـه روی تـــو زانـو زدم
نمی خوام با این غصه ها سر کنم
نشستم هم اینجا ببینم تـــو رو
ببینم تـــو رو بلکه باور کنم
با اینکه کنــارم نمی بینمت
با اینکه نمی خـوای چیزی بگـی
کنــــار تـــو آرامشــــی بــــا منــــه
که مشکوک میشم به وابستگی
.
.
.
سـرم روی این خـاک می مــونه
تـــا
نگــی تــوی گوشــم بخشیــدمت
شبیــه همـه لحظــه هایی شدی ... که هرشب تـو رویـــا می دیدمت

[ جمعه 29 دی 1387برچسب:,

] [ 19:54 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

آن قدر از تو دور شدم که جز خاطراتــت هیچ ردی در روزگــارم نیست ،

آن قدر در غربتت محصور شدم که دیگر در خاطر هیچ کس نمی جنبم ؛

هیچ کس مرا به خاطـر نمی آورد و من تنها اسیر حســرت یک نگاهــم

آه ! چقـــدر دلـــم گرفتـــه است و چقـــدر دلـــم برایت تنــــگ است ...

دلم برای غروب هایی که با تو تا ته دنیا می دویدم و برای باران هایی که بوی تو را میداد

و نسیمی که یاد تو را بر مرز و بوم می پاشید و بهـار نارنج هایی که رنگ و بوی زیبایت را

به خود داشتند، تنـــگ است.

دلـم برای نیمکتـی که پر از خاطــره هایی که دوست داشتن را به نظاره می نشستند ،

و آلاچیقی که همیشه صدای قهقهه اش خواب را از کلاغ ها می گرفت و از بوی عشـق

لبــریــز بــود ، تنــگ است ...

و گـل هــایی که هر روز صبــح از بــاغچه باغبـــان پیر و مهــربان می چیــدیم و

گوشه ی اتاق آویزان می کردیم و پنجره ای که رو به خاطراتمان باز می شد ...

و دلتنگـی های شبـــانه ای که در کوچـه باغ ها قــدم میزد ...

و من و تو و "مایی" که جداناشدنی بود ... آه از دست تقدیر ...

الهی غرورش بشکند که نمک خاطرم را خورد و نمکدان دلم را شسکت و

تو را از من و مرا از تو ربود ...

آری اکنون مدت هاست که دیگر هیچ باغ و نارنج و کوچه و چراغ و دیواری ما را نمی بیند

حتی شنیده ام که مرا از یاد برده اند ...

اما دلم هنوز برایت مثل روز اول می تپـد ...

و تو چه میدانی که چقدر دلم برایت تنگ است ...

[ جمعه 29 دی 1391برچسب:,

] [ 18:9 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

تو اون وَر دنیا باشی پشت ابرا باشی دوست دارم
من آرزومه دلت با من بمونه هی بگی بمون تو عشق مهربون من

کی جز مـن هواتو داره هوای گریه داره وقتی دوری تـو
کی مثل من برات می میـره همش دلـش می گیره وقتی دوری تـو

اما تو نموندی کاش می فهمدیم از اول عشق تو برای من نبود
واسه تو هر کاری کردم اما چاره چی ! دلت با من نبود

آروم آروم دوبـاره دل هـوای گریــه داره، بعــد رفـتـنـت
دلتنگتــم دوباره جونمـو می گیره عطـر پیرهنت

[ شنبه 9 دی 1387برچسب:,

] [ 17:33 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

قـرار عاشقـی ما ،

روی نیمکت چوبیِ خاطــره های ماندگار

زیر تک درخت *سـایــه* گستر بــاغ آرزو ...

بیـایی یا نیـایی تمـــام نمی شــوم ،

من شعــر حضــورت را مدت هاست سروده ام ...

بمــانی یا نمــانی ،

ســردتر از این نمی شوم ...

من سال هاست قصـه ی دنباله دار غصــه ها شده ام

بگـویی یا نگـویی پاسخــی نیست مـــرا ،

من فصــل هاست که طـرح سکوت شده ام ...

بخـواهی یا نخـواهی در قرار عاشقــانه ام؛ حتــی یک طرفه

تنــها با اجــازه پرنـده های مهـاجر، مــرورت می کنم ...

و باکـــم نیست از انتـــظار ...

که عادت بد ثانیه هایم شده است !

[ شنبه 9 دی 1391برچسب:,

] [ 15:51 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

خوب مـــن ...

بیـــا کمی بچشیــم طعم شیرین با هم بودن ها را

میان هجـــوم بی وقفــه ی تنهــایی های خاموش ...

بیـــا تا قـــدم برداریم ، با هم ... شانـهبه شانه ...

دست در دست و بشکنیــم حصــار دیوارهای سخت آجری را

بیــا علی رغم زمینیبودنمــان نگاهمان آســمانی باشد

قلب های کوچکمــان دریــایی ...

بیــا شکست دهیم تلخی هایی را که شکسته اند آدم های شکستنی دیارمان را

با عشق ... با احساس ... با دست های در هم گره خورده به مهــری

که توانشان دوچندان شده ...

کنــار بگذاریم سستی ها را و برای خودمان برای احساسمان ؛

سنگ تمـام بگذاریم ...

بیـا باور کنیم که می شــود هنـوز ... با احساس بود و زیست و دوام آورد

زندگی را !

خوب مــن ...

من آماده ام تا با تو خاطراتم را بسازم از عشق

و تمام دلم را وقف احساست کنم ...

من آماده ام تا قدم بگذاریم با هم ،

در راه برای همبودن و ماندن و حتی مردن

بیــا تا ناامیدی رخنه نکرده میان اشتیاق عاشقــانه وجــودم ...

تا هنــوزمی تپد دلــم ... بینابین تپش های بی قرارقلب های شیشه ای

آدم های قـرن انتــظار ...

 

بیـــا تا کمی هم عشــق را تجربه کنیم،

میــان این آشفتــه بازار هـوس های خیـابانی ...

[ جمعه 8 دی 1391برچسب:,

] [ 22:3 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 

به چه می خندی تو ؟

به مفهوم غم انگیز جدایی ؟

به چه چیز ؟

به شکست دل من یا به پیروزی خویش ؟  

به چه می خندی تو ؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد ؟

یا به افسونگری چشمانت

که مرا سوخت و خاکستر کرد ؟

به چه می خندی تو ؟

به دل ساده من می خندی

که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست ؟

خنده دار است بخند ...

[ دو شنبه 4 دی 1391برچسب:,

] [ 23:6 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

جاده های خیــس

و برگهای باران خورده

دوباره دعوتــم می کنند

بـــه پـــاییــــز ...

نمی دانی چقدر دلتنگم

برای قاصدکهــا

و نسیمـــی کـه

گونـــه هایـــم را ؛

با سردی ملایمش نوازش دهد

اینجا میان یک خیابان

به وسعت یک فصل

درخـتـان ... ؛

انتظار تو را دارند

و ... آسمـان ؛

بــوی تـــو را

می دهد ...

* امیـن *

[ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:,

] [ 22:17 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

تــو نگو که خیال محاله
رفتنت واسه این دل تنها

یه سوال ِ بی جواب ِ
مث خواب ِ یه عذاب ِ

نمیــدونی چـه تیـره و تــاره
حال قلبی که از تــو و دوریت

بی قراره بی قراره
نگو دیره که نمیره

آخرین نفسـام ِ و بی تــو
دارم حس میکنم که میمیرم

لااقل بـزار این دم آخــر
از چشات همه چی رو بگیرم

توی ِ لحظه ی خستـه ی دلخوشی
که توی بی نفسی من و می کشی

کاش بهـم دل خستـم و پس بدی
یا به قلب یخی تــو نفس بدی

همه باورم و ترسم از اینه
که بیاد روبه روم و بشینه

غم و درد چشام و ببینه
بگه حال و روالش همینه

گاهی می گذرم از همه دوریم
مثــل قایقـی از دل دریــا

که یه لحظه چشاتــو ببندی
یــه لـحظه چشاتــو ببندی

بخندی
بخندی

[ دو شنبه 27 آذر 1387برچسب:,

] [ 23:29 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

هنوز هوای دلــم ابــری ست ...

هنوز خوب نمی شود این زخم کهنه

هنوز حرف های ناگفته بسیار است

در این سیاهی فصــل های بلند ؛

هنوز با هجــوم دلتنگی لحظه های آشفته ام روی هم تلنبار است

هنوز آوازهای آبی و آفتابی سهم رویای شبانه ام ... حتی نیست

هنوز زندان تنگ اتاق با دریچه ی بسته

بر دلـم داغ تنهــایی می گذارد

کســی نمی شنــود صــدای مــرا

مانـده ام در این قفــس تنهــا

هنوز خوب نمی شود این زخم کهنه

تا امروز، هنوز هوای دلم ابری ست ...

دلم هوای باران دارد ...

[ یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:,

] [ 20:11 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

کم آورده ام ...

سخت کم آورده ام ... این بار، حتی کلمات را ...

انگار مدت هاست هیچ واژه ی مناسبی به ذهنم خطور نکرده

تمام واژه ها برایم فقط تکرارند و تکرار ...

و دیگر هیچ احساسی ازشان نمی گیریم

کم آورده ام و خسته ام از تک تک احساس هایم این روزها

از صمیم قلب خسته ام، دلم یک خواب طولانی می خواهد

و آرامشی عمیق که در آن غرق شوم و راه نجاتی نباشد

عجیب شده ام این روزها ،

حس می کنم غوطه ورم میان یک عالم احساس ناشناخته

بینابین تفکراتی مبهم و گنگ که گیجم کرده اند و دیگر نمی فهممشان

روزهای هفته را گم کرده ام و انتظار تک تک روزهایم را از تنوع انداخته

انتظار یک هیجان خوب، یک روز متفاوت، یک احساس زیبا، یک تجربه ی شیرین

منتظرم و به انتظار لحظه هایم را بدون داشتن هیچ حسی

تنها  لمس می کنم و می گذرم از کنارشان ...

کاش باز هم واژه ای بیایم برای لمس پر احساس لحظه هایم

کاش ...

[ سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,

] [ 20:19 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

 سراغی از ما نگیری نپرسی که چه حالی ام
عیبی نداره میدونم باعث این جــدایی ام
رفتم شاید که رفتنم فکرتو کمتر بکنه
نبودنم کنار تو حالتو بهتــر بکنه


لــج کردم بـا خــودم آخــه حســت بـه مــن عــالی نبود
احساس من فرق داشت باتو دوست داشتن خالی نبود


بازم دلم گرفته تو این نم نم بــارون
چشام خیره به نور چراغ تو خیـابون
خاطــرات گذشته منو میکشه آروم
چه حالــی دارم امشب بیاد تو زیر بـارون


بازم دلم گرفته تو این نم نم بــارون
چشام خیره به نور چراغ تو خیـابون
خ
اطرات گذشته منو میکشه آسون
چه حالی داریم امشب بیاد تو من و بارون

 


ادامه مطلب

[ سه شنبه 14 آذر 1387برچسب:,

] [ 17:54 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

نابتــرین بوســه هایـم را
بر گیسوان نسیم گره می زنم
تا روزی، جایی، گونه هایت را لمس کند
خـوب تــرین آرزوهـا را برایت می کنم
و به امــانت نزد قاصــدک می سپـارم
تا روزی بر آورده شدنش را شاهد باشم
و بی منت ترین کلام های عاشقانه را
بر زبان جاری و بر دل نقـش می کنم
و خاطرات خوبمان را
بـر ریســه ی وفــا
در سر سرای دلم می آویزم
و مشتـاق تـر از همیشــه
انتهــای آن کوچه که رفتی را می نگرم

من منتظــرم ...

فقــط بیــا

[ دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,

] [ 23:11 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

من دلم می خواهد

ساعتی غرق درونم باشم!!!

عاری از عاطفه ها

تهی از موج و سراب

دورتر از رفقا

خالی از هر چه فراق!!!

من نه عاشق هستم ؛

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من دلم تنگ خودم گشته و بس…!

 

[ یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:0 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 50 صفحه بعد

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

دانلود آهنگ جدید