*❤*دختــران دریـــا*❤*

به وبلاگ ما خوش آمدید ...

 

خدایا! من دلم قرصه! کسی غیر از تو با من نیست

خیـالت از زمیـن راحت که حتی روز، روشن نیست

کسـی اینجا نمی بینه که دنیا زیر چشمــاته

یه عمر یادمون رفته که زمین دار مکافاته

فراموشــم شده گاهـی که این پایین چـه ها کردم

که روزی بــاید از اینــجا پیـش تـو برگـردم

خـدایـا وقت برگشتـن یه کم با من مدارا کن

شنیدم آغوشت گرمه اگه میشه منم جا کن...

[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:15 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

توي فصل سرد پائيز

توي سرماي زمستون

دخترك تنها و خسته

ميشينه كنج خيابون

تو دل كوچيك و نازش

طفلكي يه دنيا درده

چشماشو ببين چه سرخن

آخه بازم گريه كرده

رو لباس پاره پورش

دونه هاي سرده برفه

مي بيني ساكته اما

تو دلش يه دنيا حرفه

خيلي وقته كه لباشو

كسي خندون نمي بينه

آره رسم روزگاره

بايد از غصه بميره

ادامه ...


ادامه مطلب

[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:,

] [ 20:56 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

برای تمام لحظه های باهم بودنمان ، کم دارمت ...

برای تمام شادی های تقسیم نشده ام ، کم دارمت ...

برای تمام غم های تلنبار شده ،

برای تمام شب دلتنگی ها ...

برای تمام ثانیه ثانیـــه های چشم انتظاری

تمام تنهایی هایی که دوشادوش ثانیه هایم می آیند

کم دارمت ...

از تمام سهم بودنت ؛ تا کنون

تنها غم واژه هایی که یگانه مخاطبشان تو بودی

نصیب من شده است ...بی انصافیست ...

کمی هم باش ... برایم ، تنها کمی ...

اما... با تمام وجود ...

[ پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:13 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

همیــــشه جایی در حوالی دلتــنگی من جــاری می شــوی…

جــاری می شــوی در ابـــریِ چشــمانـــم

و می بـــاری آنقــدر ... تا زلال شـــوم…

تا آســمانی شــود هــوایِ دلــم

آنقــدر که با همـــه روحـــم حــس کنـــم

داشتــــن تو

می ارزد…

به تمـــام نداشــته هـــای دنیــــا...

[ سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:27 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

خــوب ِ مــن


همین جا درون شعرهایم بمان

تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها

مرا با خود نبرد ...

به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛

من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها

شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دست هایمان

تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم ...

[ شنبه 6 آبان 1391برچسب:,

] [ 22:0 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

 

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند .

فرشته پری به شاعر داد

و شاعر ، شعری به فرشته .

شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش

گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت .

فرشته شعر شاعر را

زمزمه کرد و دهانش مزه ی عشق گرفت .

خدا گفت: دیگر تمام شد

دیگر زندگی برای هردویتان مشکل شد .

زیرا شاعری که بوی

آسمان را بشنود زمین برایش کوچک است و

فرشته ای که مزه ی

عشق را بچشد آسمان برایش کوچک ...

 

[ شنبه 6 آبان 1391برچسب:,

] [ 1:4 ] [ ❤سايـــه و نستــرن❤ ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

دانلود آهنگ جدید