خوابید ؛
بدون شب بخیر ...
شاید می دانست ،
بدون او
هیچ ساعتی از زندگی ام بخیر نیست ...!
*❤*دختــران دریـــا*❤*به وبلاگ ما خوش آمدید ... |
صدایت از کدام سو می آید
که خواب من
پر از رقص نیلوفر است ؟!
طنین قدم هایت
از کدام فصل می گذرد
که اکنون
ستاره های برفی خاموش
صبح سپید را
به فتح گنجشکان باغ
تهنیت می گویند ؟!
گام بر سپیده بگذار
صبح های مه آلود فصل را
گذر کن
با زبان گل های نیلوفری سخن بگو
که شهر
در جامه ی سپیده ی خویش بیدار است ...
باران می آید ... باران مثل چشم های من خیس خاطره است ... راستی آسمان از چه دلگیر است؟! از یک خاطره بغض آلود ؟ یا آرزویی محال !؟
دلم کار دست است .... خودم بافتمش ...! تارش را از سکوت ... پودش را از تنهایی ... همین است که "خریدار" ندارد ...
آرزوی دانه کوچک دانه کوچک بود و کسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود. |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By Avazak.ir | rss ] |